انتظار

 

............................................................... 

  • هنوز دست هایم
    در دست های تو بود
    که باران بارید
    تو رفتی چتر بیاوری
    و من هنوز که هنوز است
    روی این نیمکت
    منتظرم
    که یا باران بند بیاید
    یا تو با چتر
    یا تو بی چتر
    فقط برگردی . 
  • برگرفته از وبلاگ out way  

............................. 

چقدر به احساس اکنونم نزدیکه.  

از هرجا....

راه دراز است و من ............ 

............ 

گفت: انسانیت بالاتر از عشق است. 

من: 

............ 

همه اش خدا از جهاد و جنگ و ابزار برام میگه . 

من گیجم: 

نمیدونم چی میخواد بهم بگه 

............ 

در هر صورت خدایا دوست دارم

دعا

سلام  

کسی تجربه دعا یا نیایشی را داره که بتونه به من کمک کنه.  

راستش خیلی دعا و نیایش میکنم. اما امروز به این نتیجه رسیدم که شاید دعا داریم تا دعا. شاید برخی از دعاها بهتر و سریعتر استجابت کنند.  

.................. 

لطفا اگر دعا را برام با سند و همچنین اگر تجربه شخصی در براورد کردن براتون داشته بفرستید سپاسگزار خواهم بود. 

ممنون 

خودتحلیل

تمام روز را تا به الان خواب بودم.  

حالم خوب نیست. نه جسمی که روحی. 

مثل آدمی شدم که توی باتلاق داره دست و پا میزنه. اما بدبختانه نه غرق میشه و نه نجات میابه. 

...................... 

میدونم چرا؟ 

از بچگی خودتحلیل بودم.  

همیشه اگر اتفاقی خلاف میلم میفتاد میدویدم دنبال علتش که کجای کارم اشتباه بوده. حالا فکر کن یه همچنین دختر کوچیکی......بزرگ میشه. ۴ سال نامزد یه آقایی میشی که اونقدر عشق میورزید که شرمنده اش میشدی. اما کار اصلی که باید تموم میکرد را نمیتونست. آخرشم ....میبینی داره عمرت میره و آقا آقاتر میشه و ضربه نهایی را تو میخوری. ولش میکنی. اوایل؛ یه روز ؛خوبی؛ یه روز بد.  

یه بار میگی لایق نبود وروز بعد نشده وحشت از دست دادن یه عشق واقعی داغونت میکنه. .... 

حالا اینها هیچی... 

میایی و همه مراحل را خوب و بد . سخت و آسون رد میکنی که یکباره یه اتفاق تمام معادلات را بهم میریزه. دوباره ترس....از تنهایی؛ اشتباه؛ عدم مقاومت و.....بهت حمله میکنه.  

........................... 

توام که روحیه خودتحلیل داری دست به تحلیل رفتار خودت و او و دیگران میزنی نتیجه.....هیچی 

آره هیچی..... 

همینه که خون خونم را میخوره. 

من نمیدونم ایا اشتباه کردم . 

ایا درست بود رفتارم. 

ایا کم جنگیدم . 

دارم دیوانه میشم. 

....دیگه نمیتونم بنویسم

برحق بودن

داشتم به این فکر میکردم. که آیا خداوند واقعا انسان ها را تحت نظر داره؟ 

میبینه که چه میکنند یا چه اتفاقی براشون می افته؟ 

............ 

راه دور نریم همین قضیه خودم؛ در این که به من ستم شده که شکی نیست. اما اینکه چطور خدا با ظلم این افراد برخورد میکنه اما و اگرها داره. چرا خدا راه را برای این افراد باز میذاره؟ اصلا درک نمیکنم. موفقیت پشت موفقیت....برای همین مجوز ستم کردن را بهشون میده. بخودشون حق میدن چون از نظرشون صاحب حقند. میتونند و عمل میکنند هیچکسی هم نمیتونه جلوی رفتارشون را بگیره خدا هم که در زمینه های دیگه یاریشون میکنه پس ....چرا از شکستن دل کسی باید نگران باشند. 

............. 

تو زندگی یه چیزهایی هست که آدم نمیفهمه؟ اصلا نمیفهمه.

گفتگو من با من

 وجدانم:

با تو ام دارم حرف میزنم. میشنوی.   

اره با خودتم تو که داری مینویسی و چند روزیه دوباره هوایی شدی. معلومه چته؟ واسه یه پسر...احمق نشو. تو که همیشه مستقل بودی. حالا واسه یه نفر داری اینطور خودت را تخریب می کنی؟ چرا خودت را باور نداری؟ فکر میکنی کیه؟ بخدا هیچکس نیست اونهم یه انسان مثل تو و بقیه فقط یه روزی بود و حالا نیست. خاکش کن. تمومش کن.  

.................. 

چی؟ منتظر انتقامی؟ اوکی چطوری؟ میشه توضیح بدی؟ میخوای چکار کنی؟ توان مقابله داری؟ بری داد و بیداد....که چی؟ میخوای مجبورش باهات ازدواج کنه اینه اون چیزی که میخوای؟ 

نه؟؟ 

پس چی؟  

 باهام حرف بزن عزیزکم. باهم سخن بگو دل کوچیکم؟ میدونم . قربونت برم. شکستت. فریبت داد تا حدی که مجبور شدی رهاش کنی. راست میگی. اما عشقکم . دل نازکم. بخدا لایقت نبود. تو که خودت میدونستی. چیش به تو میخورد. طرز فکرش. خانواده اش. بگو بدونم. آره پسر خوبی بود. اما چقدر خوب؟ به چه بهایی؟ این قدیس که ازش داری حرف میزنی هیولا شد. دیدی. قربونت برم. مبارزه کن. بجنگ نه با احساست با؛ فکر به اون. دوباره عاشق شو؛ تو که راحت میتونستی. تو که مستقل و ازاد بودی. برام اما و اگر نیار. خودت میدونی چرا؟ اگر بخوای بازم مرور میکنیم تمام این هفت سال عمرت را. کاری نداره. از لحظه دیدارت تا امروز. من پیشتم . کنارتم. تنهات نمیذارم. هیچ وقت. هرگز.  

.................... 

میدونستم نمیخوای مرور کنی لازم هم نیست. مگه قرار نبود پاشی. و منتظر لطف خدا باشی. تو که خودت میگی از خدا برتر نیست . چرا اونها را از خدا بالاتر میدونی. وقتی هم نیستند. چرا به خدا توهین میکنی. صبر کن. صبر . میرسه دیر نشده. صبر صبر صبر صبر صبر............تا بینهایت. اگه نتونی به خدا اعتماد کنی به کی میخوای اعتماد کنی. اگر اهل خدا شناسی نبودی شاید اما تو که اهلشی چرا. پس چرا نماز میخونی؟ با قلبت نمیخونی نه؟ اگر با همه وجود و ایمانت میخوندی اینطور اعتقادت را به خدا از دست نمیدادی. آره. بلند شو. وایسا. محکم . یه لبخند بزن!!!جانه من. بخند دلکم. چون تو چیزی داری که اونها ندارن. انسانیت و خدا. بهت قول میدم. قوله قوله قول.  

..................... 

به قانون راز فکر کنه. یادته چی گفت . گفت دنیا پر از انرژیست که همان خداست. هرچی بهش بگی برات فراهم میکنه. ولی باید از اعماق وجودت و شفاف ازش بخواه. دلکه نازکم دوست دارم وقتی برگشتی که دوباره بنویسی همه ارزوهات را اینجا بیاری و واقعا به قانون جذب عمل کنی. بعدها برگردی و معجزه ای را که از خدا انتظارش را داشتی ببینی. به شرافتم اگر نشد . هرچی تو بگی. صدای اذانه عشقم . خدا داره صدات میکنه. نمیخوای بری و بهش بگی که داری رشد میکنی زیر سایه اش. بگو که شاد میشه. و بهت می باله. برو گلکم . برو.  

..................... 

انسانها و همه حرفهاشون را هم تمام کن. به خدا بچسب که بنده به بندی وصله بهت قول میدم. 

....................  

من:

روزگارم نمیتونه تو را از من بگیره  

اخه اونم میدونه نفسم به نفسه تو بنده. (رضا صادقی. عاشق این آهنگم)

....................  

من:

بیت بالا تقدیم به خدا خوبم. 

توی این لحظات روحانی تنها مامن و پناهگاهم اوست. که فقط میتونم ازش بخاطر همه چی تشکر کنم. و منتظر لطفش باقی بمونم. همین.یک کلام صبر صبر صبر. 

..................... 

آخه چقدر سبک شدم

تلاش

من خوبم............ 

یعنی دارم سعی میکنم خوب باشم 

............ 

 

............ 

این هم نقدیم به خودممممم 

نهیب

باید پاشی..... 

خودت را جمع و جور کن. 

اگر میخوای خدا کمکت کنه با این روحیه هیچ اتفاقی واست نمی افته.  

............... 

باید بجنگی تا خدا بفهمه که حیات داری.  

باید بجنگی تا خدا اضطرار را درک کنه. 

باید بجنگی تا حداقل صدای شکستن استخوانهات را کمتر بشنوی. 

................ 

پاشو .

باایست. 

مقاوت کن.

این منم

دیگه به من سر نزنید. 

اینجا خانه یه انسان توهمیه. 

اینجا خانه زنی است که در رویا بسر میبره. 

اینجا خانه انسانی است که در هر چیزی ردپای خدا را دنبال میکنه. اما حالا در آستانه پایان رویا ...ردپایی را پیدا نمیکنه.

اینجا خانه زنی است که حتی جرات فریاد نداره. 

اینجا خانه زنی است که سالی است صدایش را در خود خفه کرده. 

اینجا خانه زنی است با  ابرهای بالاسر و زندگی در آسمان.او در فضا سیر میکند. 

اینجا خانه زنی است که شکست. 

اینجا خانه زنی است که سوخت. 

اینجا خانه زنی است که خیانت دید. 

اینجا خانه یک زن ساده لوحه. 

شما را با چنین زنی چکاری است.

داغونم

دیگه نمیخوام عضو فیس بوک بشم. 

کاش اصلا پیگیری نمیکردم. 

.......... 

رفتم عکسش را دیدم. 

خندان. 

تازه بود. 

نمیدونم کجا گرفته بود که اینقدر قشنگ بود. 

.......... 

تمام ادهاشم دیدم.  

دوستانش؛ خاطراتم زنده شد. 

........... 

خدا یه سوال بپرسم؟ 

دیگه باید چکار کنم که صدام را بشنوی؟ 

به کی متوسل بشم.  

چطوری التماست کنم؟ 

چرا یه راه جلوی پام نمیذاری؟ 

........... 

تا کی باید صبر کنم؟ 

کی؟ 

کی؟ 

کی؟ 

کی؟